[us_page_title description=”1″ font_size=”1.8rem” inline=”1″]

داستان عاشقانه ی ۹۰ساله ها برای ۷۰ ساله ها

 

پیری باعث نمی شود تا شما عاشق نشوید،اما عشق تا حدی،از پیرشدن جلوگیری می کند. (جین مورو )

او آنجا ایستاده بود،مردی قدبلند و خوش قیافه که حدودا ۷۱ سال داشت.من هم اینجا ایستاده بودم،کم کم۷۰ ساله می شدم،قیافه اش به دلم نشست.ما هر دو در بیمارستان کوچک ” آیووا ” منتظر پزشک بودیم.من درست کنار او نشستم و هردوی ما به مجله ها     نگاه میکردیم،اما حتی یک کلمه از مطالبی را که در مجله خواندم به یادندارم.یک  ساعت بعد،در داروخانه وقتی رفتم با متصدی پذیرش صحبت کنم با دیدن اوکه در کنار پیشخوان  منتظر بود متعجب شدم و گفتم :” ما نباید اینطوری همدیگر را ملاقات کنیم.  ” او مودبانه  پاسخ داد،اما بعدا متوجه شدم که او بار اول اصلا متوجه من نشده بود!   

وقتی با هم صحبت می کردیم متوجه شدم که این بیگانه ی جذاب پدر معلم کودکستان نوه  دختری مناست و از این موضوع خیلی متعجب شدم نوه  پسری خود او نیز در آن کلاس بود     و این دو بچه بطور مرموز به طرف یکدیگر کشیده شده بودند.

هر دوی ما شهر ساحلی مورد علاقه مان به شهر آیووا آمده بودیم تا در کنار بچه ها و نوه هایمان باشیم.

هر دوی ما داستان عاشقانه ی غم انگیزی را پشت سر گذاسته بودیم و تا اندازه ای، از یک جهت داستان عاشقانه دیگری را شروع می کردیم.

هر چقدر بیشتر در مرد این مرد می دانستم بیشتر جذب او می شدم.او خانه ی خود را با بررسی جدی شرایط محیطی ساخته بود.او یک هنرمند و استاد تاریخ هنر بود و در طول جنگ،به دلایل اخلاقی ومعنوی در جنگ شرکت نکرده بود،و در همه ی موارد، معیارهای او کاملا با معیارهای من همخوانی داشت.

بعد از چند بار مکالمه ی تلفنی،خانواده ی هر دوی ما به یک کنسرت گروهی در میدان شهر دعوت شدند.دخترم اصرار می کرد که مقداری کلوچه بپزم.ظاهرا آن شب آنها نسبتا با ما   خوب برخورد کردند.

یک شب ” بیل ” به من تلفن کرد و به خاطر این که شب قبل برای بدرقه ام تا دم در نیامده   بود معذرت خواهی کرد،من به او اطمینان دادم که یک زن آزادمنش هستم . به چنین نازپروردن هایی نیاز ندارم.

می گویند که برنامه ریزی خیلی مهم است،من زمانی از زنی که به بیماری آلزایمر مبتلا    شده بود مراقبت کرده بودم،و خودم نیز کم کم به این بیماری مبتلا می شدم.

موقتا در خانه ی کوچکی در کنار پسرم و خانواده اش زندگی می کردم، و قصد داشتم که جایی را کرایه کنم و بروم.

سپس، یک روز ” بیل ” در حالی که خیلی با احساس بود به من پیشنهاد ازدواج داد.چون   نمی خواست در محیطی که افراد آن همدیگر را می شناختند پشت سر من حرفی زده   شود. به او گفتم من به ظواهرعلاقه ای ندارم. بعد از گذشت چند هفته که در کنار او     نشسته بودم نگاهی به من انداخت و لبخندی زدو به آرامی گفت: ” بهتر است به فکر     ازدواج باشیم “بقدری هیجان زده شده بودم که نمی توانستم نه بگویم.

ما نقشه یک جشن عروسی عالی را ریختیم و می خواستیم که در ماه ژوئن،موقع برآمدن کامل ماه عروسی کنیم،بنابراین خیلی ها اظهار داشتند که دوست دارند شاهد پیوند ما باشند.زیرا ما در یک روزنامه محلی از طرف چهار نوه آگهی داده بودیم و در واقع آنها از همه دعوت کرده بودند که در مراسم ازدواج پدربزرگ و مادربزرگ شان شرکت کنند.

وقتی با هم عهد بستیم،اظهار داشتم که “همه چیز در زندگی مرا برای این لحظه سحرآمیز آماده کرده است ” من واقعا بر این عقیده ام که عمر من تلف نشده است.

من و “بیل” زمانی به هم رسیدیم که هر دو ما “به وظایف پدر و مادریمان عمل کرده بودیم”ما درد و رنج و خوشی های زیادی را در زندگی تجربه کرده بودیم و بالاخره به آرامش درونی، خودکفایی رسیده بودیم و نسبت به خودمان قدردان بودیم.

وقتی به رابطه ی خودمان فکر می کنم،به یاد متنی می افتم که یک بار خوانده بودم:

من باید به تنهایی،بر تنهایی خودم غلبه کنم.من باید در خلوت خودم شاد باشم،و اگر نباشم،چیزی برای از دست دادن ندارم.دو انسان تنها نمی توانند کاری بکنند،اما اگر باهم باشند،آنها یک انسان کامل می شوند و اما دونفر وقتی در کنار قرار بگیرند و یک انسان کامل بشوند،آن زیبایی است و آن عشق است.

                  ………………………………………………………………………………..

                                                                                                              با سپاس بیکران

                                                                                                                گروه قاصدک

                       ………………………………………………………………………………………………………………

                                                                منبع: سوپ جوجه برای تقویت روح زنان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

Solve : *
26 ⁄ 13 =