[us_page_title description=”1″ font_size=”1.8rem” inline=”1″]

برای مادرم که لیلی ست

خدا گفت: زمین سردش است.چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟

لیلی گفت: من

خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.

سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد لیلی هم.

خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش.

لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد.

لیلی گر می گرفت. خدا حظ می کرد.

لیلی می ترسید. می ترسید آتش اش تمام شود.

لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد.

مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.

آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد.

خدا گفت: اگر لیلی نبود، زمین من همیشه سردش بود.

لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است. زیادی تند است.

خاکستر لیلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گیری؟

خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم، خاکسترت را پس می گیرم.

لیلی گفت: کاش مادر می شدم، مجنون بچه اش را بغل می کرد.

خدا گفت: مادری بهانه عشق است، بهانه سوختن؛ تو بی بهانه عاشقی، تو بی بهانه می سوزی.

لیلی گفت: دلم زندگی می خواهد، ساده، بی تاب، بی تب.

خدا گفت: اما من تب و تابم، بی من می میری….

لیلی گفت: پایان قصه ام زیادی غم انگیز است، مرگ من، مرگ مجنون،

پایان قصه ام را عوض می کنی؟

خدا گفت: پایان قصه ات اشک است. اشک دریاست؛

دریا تشنگی است و من تشنگی ام، تشنگی و آب. پایانی از این قشنگتر بلدی؟

لیلی گریه کرد. لیلی تشنه تر شد.

خدا خندید.

                                                                                         با سپاس بیکران

                                                                                           گروه قاصدک

……………………………………………………………………………………………………..

منبع: لیلی نام تمام دختران زمین است- عرفان نظرآهاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

Solve : *
30 ⁄ 2 =