[us_page_title description=”1″ font_size=”1.8rem” inline=”1″]

ما که رفتیم دانشگاه….

برای اینکه دوران دانشجویی بهینه ای داشته باشید و همزمان که دانش می جویید

شخصیت و آینده کاری تان را هم تضمین کنید،به توصیه های ما گوش دهید:

می گویند دانشگاه، چهاردیواری بسته ای است که همه هول می زنند واردش شوند

اما به محض ورود،همه فکر و ذکرشان خروج از این چهاردیواری بسته است.با این

حساب،برای خیلی های ما دانشگاه فقط محل گذر است و نه هیچ چیز دیگری.دالانی که

آخرش یک برگه مدرک است.جایی که حکم قیف وارونه ای را دارد برای خیلی ها که به

سختی و نه کاملا به اختیار،رشته شان را انتخاب کرده اند.این وسط،یک عده هستند که

در این گذر،واقعا دانش می جویند،نه به معنی درس خواندن دبیرستانی،که واقعا دانشجو

می شوند.کاری که پایه اش را باید از همان ترم یک بگذارید.اینکه بدانید اینجا که آمده اید  

کجاست و شما چه کاره اید،اینکه بدانید از اینجا که می روید باید توی چنته تان چه باشد.

برای دانستن بخشی از هزاران نکته دانشجویی،اینها را بخوانید.

۱٫سواد کاری یاد بگیرید.

ترم یکی ها به شدت در معرض اشتباه درس خواندن در دانشگاه هستند.در دانشگاه باید

دانشگاهی درس خواند.اولین خطر وحشتناک دانشگاههای ایران جزوه نویسی است.یعنی

ما یک نفر را پیدا می کنیم جزوه بنویسد بعد جزوه بخوانیم.نمونه سوال بزنیم بعد امتحان 

پاس کنیم.بعد هم فکر کنیم لیسانس گرفتیم.همین هم می شود که با وجودی که بچه ها

فوق لیسانس هایشان را در دانشگاههای معتبر گرفته اند و چیزهای بسیار خوب یاد گرفته اند

ولی ان چیزهایی که بکار می آیند را اصلا بلد نیستند.به تعبیری ما خیلی سواد داریم ولی سوادی

که موقع کار به درد نمی خورد.

۲٫هر چیزی یاد بگیرید

اینکه شما چهار تا نمونه سوال از سال بالایی ها بگیرید بد نیست.اما اینکه شما درست امتحان

بدهید،می شود کل هنر دانشگاهی درس خواندن شما. ترم یکی ها در دانشگاه مدام در حال کشف

هستند و این خوب است ولی معنی این دانشجو بودن نیست.دانشجو بودن از همان ابتدا اقتضایش

این است که به سمتی بروید که به هر چیزی لازم است مسلط شوید.

۳.کار ترم یک را ترم ۲ نمی شود انجام داد.

دانشجو شدن یک اتفاقی در زندگی است که خیلی چیزها در آنجا جا به جا می شوند.شغل آینده را

تعیین می کند.مثلا همین که دانشجو هستی.قشنگ تر رانندگی می کنی؛’ نه من دیگر نمی توانم

همین جوری گاز بدهم،تیک آف بکشم،لایی بکشم.’ دانشجو بودن یک کیفیتی به زندگی آدم اضافه

می کند که ده ها کیفیت دیگر را هم فراهم می کند.

یادتان باشد که اینجا آخرین ایستگاهی است که شما می توانید دغدغه های هر چه بیشتری برای

خودتان بوجود آورید. از ترم یک تا ترم هشت مثل باد می گذرد و کاری که می توانید در ترم یک  

بکنید در ترم دو نمی توانید. پس اینکه ما از کدام دانشگاهیم خیلی مهم نیست مهم این است که

خودمان هستیم و چه توانایی هایی داریم.

۴٫ویل هانتینگ نابغه را ببینید

در فیلم ” ویل هانتینگ نابغه ” که به همه بچه ها توصیه می کنم این فیلم را ببینند، یک پسر

نابغه در دانشگاه MITدارد “تی” می کشد و همیشه به هوش ریاضی خودش می نازد.چون

او مساله ریاضی ترم را که برای دانشجوها طراحی شده،در حال تی کشیدن حل می کند و همه

را در حیرت می برد.بعد یک دیالوگی در کافه بین او و یکی از بچه های هاروارد رخ می دهد که

با اطلاعاتش حال آن دانشجورا می گیرد.اما در انتهای این مکالمه آن دانشجو یک دیالوگی می گوید

که تمام فیلم همان یک جمله است،می گوید: ” به هر حال فردا، پس فردا تو باید برای بچه های من

خدمتکار باشی” یعنی درست است که مدرک باعث شعور آدم نمی شود اما طبقه اجتماعی شما را

کاملا تغییر می دهد.

۵٫جزوه نه،کتاب بخوانید

هیچ وقت در دانشگاه تنها ملاک تان برای اینکه در آینده آدم مفیدی باشید این نباشد که نمره تان

متوسط به بالا باشد. چه بسا ۲۰ دانشگاه هم ارزش کاری نداشته باشد.بنابراین توصیه اکید این

است که متن بخوانند،این قدر هم نگویید من انگلیسی بلد نیستم،همان فارسی ترجمه شده را

بخوانیداگر انگلیسی بلدید،انگلیسی بخوانید.بی دلیل دچار کمال گرایی نشوند و نه انگلیسی

بخوانند و نه فارسی و شب امتحان یک جزوه ۴خطی بخوانند.

۶٫اجتماعی باشید، اما هول نکنید.

سومین مساله تعلقات گروهی جدید است.بالاخره شما از یکسری افراد خوشتان آمده و

رفقایی دارید.این درست،ولی این به این معنی نیست که بامرام بودن و با معرفت بودن یعنی شما

 تعلقات زندگیتان را که الان سرعت گیرهای زندگیتان هستند،حفظ کنید.یعنی شما باید با گروههای

جدید،گروههای دانشجویی جدید و انجمن ها باشید.این اجتماعی شدن ها موجب می شوند

که شما چیزهای جدید کشف کنید.البته خطر این استکه شما اولین بار است که در چنین موقعیتی

قرار  می گیرید، پس هول نشوید!

۷٫مدرک دانشگاه، سواد نیست.

یک تعریفی از سواد کرده اند که سواد منحصر به دانشگاهی شما نیست،شما باید یک زبان خارجی

بدانید باید موسیقی بلد باشید،از فرهنگ و تاریخ سر در بیاورید و ترکیبی از همه اینها.متاسفانه

 ما در سیستمآموزشی کشورمان حداکثر یک مدرک به بچه ها می دهیم.فکرها و زندگیهای

 ما به شدت ایزوله شده است باید این مشکل را برطرف کنیم و راهش این است

 که هر کس روی خودش کار کند.

۸٫راه زندگی، بیرون دانشگاه

از این اداها درنیاوریم که به دانشگاه می روم تا راه زندگی ام را پیدا کنم.نخیر!شما دانشگاه

می روید که درس بخوانید،راه زندگی تان را باید بیرون دانشگاه پیدا کنید.بعضی ها دانشگاه

 می آیند و اصلا یادشان می رود که برای چه آمده بودند!درس بخوانید.امتحانی درس خواندن

 را هم یاد بگیرید.هم باسواد شوید هم نمره بگیرید.

۹٫یاد بگیرید که یاد نمی گیرید!

وقتی شما می خواهید به بازار کار بروید،دانشگاه هیچ ابزاری برای اینکه در بازار استفاده کنید به

دستتان نمی دهد.در واقع در دانشگاه به شما یاد داده می شود که در دانشگاه به شما چیزی یاد 

 داده نمی شود!بعد از چهار سال این را متوجه خواهید شد.حالا اگر یک نفر خارج از دانشگاه این را

 بشنود،فکر می کند خب پس اینها هم خودشان تعطیلند،این حرف را نامحرم نباید بشنود،چون این

جمله ادامه دارد،در دانشگاه چگونه فکر کردن را به شما می آموزند. باید تلقی درستی

از دانشگاه  رفتن را بوجود بیاوریم.این روزها همه در دانشگاه قبول می شوند،کاری که

در گذشته خیلی سخت  بود.با این حساب، الان باید بدانید دانشگاه رفتن تنها بخش

کوچکی از کل سوادی است که قرار است به عنوان اسلحه در جنگ با زندگی استفاده شود.

دانشگاه آخرین ایستگاهی است که شاید بتواند کمی این فرهنگ مطالعه و دانش پژوهی ما را

ارتقا دهد.هم انگیزه، هم توان.اما متاسفانه دانشگاههای ما حتی  یک رزومه  نویسی

 هم به بچه ها یاد نمی دهد.

۱۰٫نقش تان را بپذیرید.

هر آدم در زندگی خودش یکسری نقشهای فردی دارد،یکسری نقشهای اجتماعی. مثلا من در خانه

ای بزرگ شده ام که درونگرا شده ام.بنابراین من درونگرایی ام را زندگی می کنم ولی اجتماع

 به ما نقش می دهد.مثلا شما می گویید بچه های امیرکبیر کم کم تیپهای خاصی می شوند،نوع

برخوردشان  هم.بچه های دانشگاه هنر منش خاص خودشان را پیدا می کنند.من در اولین حضور

اجتماعی ام به عنوان  دانشجو باید یکسری نقشهای دانشجو را بپذیرم.همان نقشهایی که جامعه

درباره دانشجو فکر می کند.سوال ایناست که آیا نقشهای جدید اجتماعی که  به ما اضافه

می شوند را دربست قبول بکنم یا اصلا  توجهی نکنم؟مثلا جو دانشگاه ما این است که همه ماشین

داشته باشند،آیا لزومامن باید  بپذیرم؟ یا مثلا اگر جو دانشگاه هنر این است که همه لباسهای

عجیب،غریب بپوشند،به این معنی است که چون من  هم دانشجوی هنرم باید بپذیرم؟

  مثلا اگر مد می شود که همه،نمایشنامه های بکت را  بخوانند،در حالیکه من تمرکزم روی

چیز دیگری است،آیا باید برنامه ام  را عوض کنم؟ دانشگاه فرصت بسیار خوبی است برای

تعادل ایجاد کردن بین فردیت و نقشهای اجتماعی.

۱۱٫کار دانشجویی، محدود و مشروط

کار کردن در دوره دانشجویی یک فرصت است که البته معمولا خطرش بیشتر از منفعتش است!

حتی کسانی که در دوران دانشجویی به ضرورت و برای تامین شهریه کار کرده اند،

 بعدا دستاوردهایشان با کسانی که کار نکردند و درس خواندند فرق می کند.بخاطر همین،کار

دانشجویی  در هیچ کجای دنیا بیشتر از ۲۰ ساعت نیست، و این بخاطر این نیست که

دانشجو بیشتر پول درنیاورد.برای این است که دانشجو باید درس بخواند و بعد پولدرآورد.

تله دانشجویان ایران وارد شدن به  کارهای آموزشی است چون پول خوبی دارد.پول برای یک آدم

۲۰ساله سم است،آدم را می گیرد.دانشجوهای خوب زیادی آخرش آموزشگاه دار شدند.

اگر هم کسی کار دانشجویی به ضرورت انجام  می دهد کاملا به همان بسنده کند چون

پول و آینده اش را از دست می دهد.کار دانشجویی کمک کننده است ولی به شرطی

که زمانی که باید از آن جدا شویم را تشخیص دهیم و کاری انجام دهیم که متناسب

با رشته مان باشد.مثلا ترجمه برای دانشجوی زبان.

۱۲٫اولویت بندی کنید.

یک بحث مهم اولویت بندی است.اولویت با اهداف مختلف:۱- رابطه با خانواده: رابطه ام در دوران

دانشجویی با خانواده را باید باز تعریف کنم،فرق می کند با رابطه ام در زمان دبیرستان،همین طور

که  با زمان تشکیل خانواده فرق خواهد کرد.شما در دوران دانشگاه با وجودی

که به خانواده تان تعلق دارید،اما اولویت تان درس است،این را خانواده هم می فهمد.

۲- درس، ۳- تحصیلات ۴- روابط با دیگر دانشجوها و ۵- معنویت؛

 معنویت ۱۵ سالگی من دیگر  به دردم  نمی خورد، با تحصیلات جدید برای شما سوالهای

 جدید بوجود می آید، باید پاسخ های جدید داشته باشید برایش ۶- کسب مهارت ها.  

………………………………………………………………………………………………………

                                                                                              با سپاس بیکران     

                                                                                               گروه قاصدک

…………………………………………………………………………………………………..

                                 منبع:مقاله دکتر شیری- هفته نامه همشهری جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

Solve : *
16 ⁄ 4 =