[us_page_title description=”1″ font_size=”1.8rem” inline=”1″]
  1. خانه
  2. chevron_right
  3. مقالات
  4. chevron_right
  5. ادبی
  6. chevron_right
  7. فروش

فروش

زنی که در حومه شهر زندگی می کرد می خواست خانه و اثاثیه اش را

بفروشد.زمستان بود و چنان برف سگینی باریده بود که تقریبا” محال بود

که هیچ ماشین یا کامیونی بتواند تا دم در خانه اش برسد.منتها چون از  خدا

خواسته بود که اثاثیه اش را به کسی که خدا می خواست و به قیمتی که خدا

صلاح می دانست برایش بفروشد، از ظواهر امر دل نگران نبود.اثاثیه اش را

برق انداخت و آماده ی فروش وسط اتاق گذاشت.وقتی مرا دید گفت: ” حتی

از پنجره به بیرون نگاه نکردم تا انبوه برف را ببینم یا سوز سرما را احساس

کنم. تنها به وعده های خدا توکل کردم و بس! “

مردم نیز به گونه ای معجزه آسا اتومبیل خود را تا در خانه اش رساندند و

نه تنها اثاثیه ی خانه، حتی خود خانه نیز بدون آنکه کارمزدی به هیچ بنگاه

معاملات ملکی پرداخت شود به فروش رفت.

ایمان هرگز از پنجره به بیرون نگاه نمی نگرد تا انبوه برف را ببیند یا

سوز سرما را احساس کند. ایمان برای برکتی که طلبیده است تدارک

می بیند و بس.

با سپاس بیکران

گروه قاصدک

…………………………………………………………………………………..

منبع: چهار اثر از فلورانس اسکاول شین/ترجمه گیتی خوشدل/نشر پیکان

گردآورنده مطالب: گروه قاصدک

www.gasedakgroup.ir

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

Solve : *
13 × 9 =