[us_page_title description=”1″ font_size=”1.8rem” inline=”1″]

یک گفتگوی کوتاه برای مرور یک مورد مشاوره ازدواج

آن مرد دنبال مادری جوان بود!

دختر و پسری به هم علاقه مند هستند و قصد دارند با هم ازدواج کنند.پسر ۳۳ ساله و دختر هم

۲۷ساله.و هر دو مهندس هستند.دختر احساس می کند پسر خیلی به ظاهر دقت می کند

 و او را زیر ذره بین چک می کند.مدام به دختر اشاره می کند که می توانی بهتر بپوشی.حتی چند بار

 برایش لباسهایی خریده که دوست داشته به تن دختر ببیند.و نتیجه این رفتار این شده که دختر اعتماد به نفسش

 را از دست داده.از طرفی،پسر از لحاظ ظاهری جذاب است و دختر که می بیند او مورد توجه و اقبال است،

احساس درماندگی و ضعف می کند.

با پسر که صحبت کردم،می گفت:یکی از چیزهایی که خیلی برایش مهم است،قیافه و تیپ و ظاهر

است؛ “چهره و تیپ این دختر چیزی نیست که باعث شود دختر دیگری توجهم را جلب نکند و این مساله

من را دچار سرخوردگی کرده” نکته دیگری که پسر در صحبتهایش به آن اشاره کرد،این بود که دختر

 تنبل است؛« من دوست دارم زنم فعال باشد و در حال پیشرفت.»

از او سوال کردم با این مشکل جدی ای که داری،اصلا چرا به ازدواج با او فکر می کنی؟چه نکته ای

و چه چیزی در این دختر هست که تو را به فکر ازدواج با او انداخته؟چون مسلما نقاط ضعفی که از

 نظر تو این دختر دارد،غیرقابل اغماض است.جواب این بود که پسر،درگیر دست نخوردگی و سادگی

این دختر بود؛اتفاقا دختر هم بسیار خوش پوش با ظاهری آراسته است؛اما آن طور نیست که خودنمایی کند.

پسر را این طوری روشن کردم:

۱٫تصویر تو از دختر،تصویر ارتقا یافته ای به سمت همسر نیست؛یعنی چیزی را که به عنوان دختر

مد نظرت هستداری می بری به سمت همسر.تصورت این است که همسر باید نمونه عالی

ظاهری یک زن باشد و هیچ وقت هیچ زن دیگری پیدا نشود که از او بهتر باشد.ملاک های زیبایی،

ظاهری و جذابیت خیلی مهم هستند؛ولی از جنس چیزی برای پز دادن به دیگران نیستند.

نمی شود گفت که حرف دیگران در رابطه با ظاهر همسری که انتخاب می کنیم مهم نیست،مهم

 است؛ولی اهمیتش را خودمان مشخص می کنیم که خیلی مهم است یا نه.پسری که بندنافش هنوز از

خانواده اش جدا نشده و از خودش نظر مستقلی ندارد،همان طور که نظر بقیه در مورد ظاهر خودش را

درست کند،خیلی از حساسیت هایی که در دختر می بیند درست می شود،در مورد این پسر ایرادهایی

که می گیرد حساسیت نیست؛وسواس است.

۲٫تعریفی که از ازدواج داشت این طوری بود که اگر من فعال هستم،زنم هم باید فعال باشد.بله،زن شما باید

فعال باشد ولی شاید نتواند یا دوست نداشته باشد پا به پای شما فعالیت و ترقی کند.توقعی که او

 از زناشویی داشت،قع گزافی بود؛توقع داشت که ازدواج موجب پیشرفت او بشود؛در

تو صورتی که زناشویی در بهترین شرایطنباید جلوی پیشرفت را بگیرد یا حتی اگر جلوی

 پیشرفت را می گیرد،جاهایی باشد که تلافی بکند.مثلا وقتی که به خوبی در خانه

 صرف می کند،شامی که در کنار همسر و خانواده اش می خورد و لذتی که از باهم بودن

می برد این ضرر مالی را جبران می کند.پسر در این اشتباه بود که همسرش هم باید پا به پای

او وحتی درکارهایش هم به نوعی شراکت بکند.

۰ شاید او یک شریک می خواست؛ شریک به معنای کاری اش.      

من احساس کردم که یک مادر می خواهد؛یک مادر جوان که حمایتش کند.تغییر دادن نقش زن به

مادری جوانفوق العاده آسیب زاست.به همین دلیل،نکته ای که به دختر گفته شد این بود که ببیند

عزت نفسش تا کجا اجازهمی دهد تغییراتی را که پسر می خواهد از لحاظ ظاهری روی زنش

اعمال کند،بپذیرد؛آیا می تواند بپذیرد که کلا یک آدم دیگر بشود؟اینکه ما به سلیقه یک نفر دیگر احترام

بگذاریم خیلی خوب است؛اما اینکه بعد از مدتی دیگرخودمان نباشیم خیلی بد است.چون می افتیم توی

یک حلقه تکرار شونده بی انتها.این ماجرا چاه و پلی می شود که زندگی را می بلعد و نابود می کند.

۰ در واقع تمرکز می رود روی صفات و ویژگی های طرف.انگار آدم فقط می شود پایه ای که باید

یک صفاتی داشته باشد که طرف مقابل به خاطر آنها از او خوشش بیاید.

بله،اشتباه دیگری هم در کار بود؛به دختر گفتم شما تصمیم زندگی خودت را بگیر و بگذار بقیه

خودشان را با تصمیمگیری شما هماهنگ کنند.این اشتباه است که شما نشستی تا آقا پسر تصمیم بگیرد که

 آیا بالاخره شما گزینه مناسب ازدواج با او هستید یا نه،ممکن است او هنوز به بلوغ تصمیم گیری

 نرسیده باشد،کسی که اینجا ضرر می کند،دختراست.دختر سن ازدواجش و انتخابهای دیگرش را از

دست می دهد.در همین نمونه،مادر پسر در مورد دختر گفته بود «بد هم نیست»و  همین باعث شده

 بود پسر در انتخابش بیشتر مردد شود؛یعنی نظر مادرش که در حد خیلی

 تصمیمش شده بود.در صورتی که باید در این مورد نظر خودش در موردعالی موافق نظرش نبود،باعث

تزلزل در سلیقه و پسندش قطعی باشد.

موضوع بعدی که به پسر گفته شد،این بود که اگر فکر می کند داشتن زنی با چهره و خصوصیات ایده آل

می تواند در او تعهد ایجاد کند،صددرصد در اشتباه است؛چنین چیزی محال است.تعهد را کسی درما ایجاد

نمی کند؛ما به نقطه ای در زندگی می رسیم که متعهد می شویم و آسان هم نیست.ما کسی را برای ازدواج

انتخاب نمی کنیم که در طول عمرمان با دیدن همه آدم هایی که از این انتخاب بهتر هستند،آدم فعلی را

 پس بزنیم و آدم جدیدی را وارد زندگی مانکنیم،انتخاب ازدواج برآیندی از صفات و توانایی های خودمان و طرف

مقابل است؛ با علم به اینکه همیشه آدم ها و گزینه های بهتری هم هستند.ما کالا نمی خریم که با آمدن یکی مدل

 بهتر،آنچه را دیروز خریدیم دور بیندازیم.

۰ به تعبیری نباید دنبال بهترین باشیم،بلکه باید دنبال مناسب ترین باشیم.    

دقیقا.اتفاقا آدم هایی که با این ایده آلیستی و وسواسی دست به انتخاب می زنند و به ازدواج نگاه

می کنند.هماناول زندگی یک تیپا و لگد اساسی می خورند و از بهشتشان بیرون می افتند.اگر انرژی

 مان را بگذاریم روی انتخاب کسی که با داشتن بهترین بهترین صفات،باعث ایجاد تعهد در ما

 بشود،خودمان را گول زده ایم،به ویژه اینکه پس از مدتی،مکانیسم های تطابقی روان باعث می شود

 همه آن ویژگی های خاص عادی شوند.

۰ یک سوال،این دختر چرا داخل این بازی مانده و کنار نمی کشید؟گیر دختر در این ماجرا چه بود؟ 

شرایط پسر خوب بود؛یعنی ویترینی که پسر از خودش ارایه می داد خیلی خوب بود؛ضمن اینکه

مکانیسم دختر جوری بود که اگر پسر پسش می زد،بیشتر گیر می کرد و وارد یک بازی روانی می د که

 ببینم می توانم این پسر را مال خود کنم یا نه؟

به پسر گفتم باید خیلی صادقانه به دختر بگویی آدم ازدواج کردن نیستم.پسر گفت که خیلی دوستش

دارد.گفتم دوستش داری یا پایبندش شدی؟دختر،دختر گرگی نبود،اگر خلاف این بود این تغییراتی

 که پسر می خواست رویشاعمال کند یا مقایسه هایی که می کرد را تحمل نمی کرد و عکس العمل

  نشان می داد.همین معصومیت چیزی بود که پسر در سطوح زیرین روانی گیرش بود؛این پسر در زلالی

این دختر زندگی می کند و خیلی نیازمند آن است.برای اویک واقعیتی در این دختر هست که سالهاست به آن نیاز داشته؛

واقعیت تعلق و دوست داشتن.به پسر گفتم که اگر نمی خواهد از این دختر جدا شود،پس باید هزینه اش  را

 بدهد.یعنی سبک نگرشش را به ازدواج عوض کند و جنس ارتباط با این دختر را از جنس ازدواج کند.

۰ به نظر شما عاقبت این رابطه چه می شود؟  

پسر خودش را درست می کند،آن قدری که بتواند ازدواج کند.گفتم فکر نکن ازدواج که کردی دیگر

امتحان نمی شوی؛اتفاقا امتحان های سخت تری هستند.آن توفان ها،توفان هایی هستند که

 مرد می خواهد که تویشان سربلند بیرون بیایی.به مردی باید همین جا فکر کنی.

۰ اجازه بدهید این جوری جمع بندی اش کنیم: مرد بودن به کارهایی نیست که انجامش می دهی،

به کارهایی است که انجام نمی دهی!  

                                                                                                              با سپاس بیکران

                                                                                                               گروه قاصدک

…………………………………………………………………………………………………………………..

منبع: مقاله دکتر شیری، هفته نامه همشهری جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

Solve : *
23 × 23 =